loading...

اینجا ح جیمی مینویسد !

مینویسم از روزهایم...

بازدید : 255
دوشنبه 11 اسفند 1398 زمان : 15:09

کرونا اومد تا بفهمیم گاهی تعطیلی‌های خیلی طولانی هم خوشحالمون نمیکنه...اسفندِ۹۶،تقریبا همین روزها بود که آبله مرغونِ وحشدناکی اومد سراغم،تمام صورت و بدنم پُر شده بود از جوش‌های ریز و کوچولو،خیلی بد بود،دقیقا سه ماه مونده بود به کنکور و علاوه بر برنامه ریزی‌هایی که داشتم واسه اسفندماه و آزمون‌ها و به هیچکدومشون نتونستم برسم،کُلِ تنظیماتِ بدنم و سیستم ایمنیم بهم ریخت!اصلا فکر نمیکردم یه آبله مرغون ساده انقدر تاثیرات منفی داشته باشه،قبل از من داداشم گرفت،هیچیش نشد،فقط در حد یه سرماخوردگیِ ساده و سه-چهار تا جوش رو صورتش بود،ولی من مُدام تب و لرز میکردم،یه دیقه سردم بود و بخاری رو تا آخر روشن میکردم و پتو میدادم روم یه دیقه به شدت گرمم بود جوری که سرگیجه و حالت تهوع میگرفتم! اصن یه وضعی! این راسته که میگن از هرچی بترسی،سَرِت میاد!هم کلاسی‌هام همشون توی دوره دبستان آبله مرغون گرفته بودن،تو کلاسمون فقط من بودم که هنوز تا پیشدانشگاهی این ویروس رو نگرفته بودم،همیشه میترسیدم که نکنه نزدیک کنکور بگیرم یه وقت؟؟که متاسفانه این اتفاق افتاد،تازه نزدیک عید هم بود،کلی ماسک و کرم زدم که جای اون جوشای لعنتی بره و جلو مهمونا زشت نباشه،این روزها هم که کرونا اومده و معروف شده به روزهایِ کرونایی،سعی میکنم ازش نترسم و بهش فکر نکنم،احساس میکنم هر چقدر روی این چیزا حساس تر بشی نتیجه اش بدتره،دقیقا مثه همون روزایی که داداشم آبله مرغون گرفته بود و من قرنطینه اش کرده بودم و تا یه متری بهش نزدیک نمیشدم،ولی باز هم با اون همه رعایت دو هفته بعدش خودم گرفتم.

خودآزمایی فصل ماشین ها پایه نهم
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 20
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 272
  • بازدید کننده امروز : 248
  • باردید دیروز : 40
  • بازدید کننده دیروز : 41
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 331
  • بازدید ماه : 945
  • بازدید سال : 2796
  • بازدید کلی : 22424
  • کدهای اختصاصی